ایلیاایلیا، تا این لحظه: 10 سال و 22 روز سن داره

تولد یک زندگی

واکسن دوماهگی ایلیا

دیروز ایلیای بابا ، دور از بابا دوماهه شد ! (شهرستان در کنار خانواده مادری). خب فعلا باید بادوری اون و مامانش کنار بیام تا اونجا بهشون خوش بگذره. امروز ایلیا باید برای تزریق واکسنهای دوماهگیش به مرکز درمانی برده میشد. همسرم  از چند روز قبل در این مورد استرس داشت و کمی نگران بود هرچند حضورش در کنار خانواده و خواهراش که هرکدوم تجربه  این واکسن رو برای بچه ها دارن می تونست دلگرم کننده باشه و از کمک های اونها بهره ببره ولی خب بیشتر دوست داشت خودم کنارشون می بودم.... این خواست من هم بود .البته  همسرم اینو به گلایه ای دوستانه  به من گفت که الان که بهت نیاز دارم کنارم نیستی مثل یه دفعه دیگه.  گفتم کی؟ گفت وقت زایمان !! ...
26 خرداد 1393

دور از خانه (قسمت اول)!

بعد از حدود 26 روز دوری از خانه فرصتی شد تا دوباره پست جدیدی بزنیم . ایلیای بابا فعلا به اتفاق مادرش در شهرستان تشریف دارن و در منزل پدربزرگ مادریش کنگر خورده لنگر انداخته !( البته شیر میخوره فقط). و باباش الان تنها و دور از اون و مادرش نشسته تا یه کمی از شازده پسرش بنویسه . در حال حاضر که ایلیا نزدیک به دوماهگیش داره میشه و تغییرات محسوسی در قد و وزن پیدا کرده . آب و هوای شهرستان هم بهش ساخته البته به  مادرش بیشتر راستی اونجا که بودم یه وبلاگ هم واسه پسر دائی ایلیا که اسمش آرین هست ترتیب دادیم تا یه کم قوم و خویش پیدا کنه پسرم تو فضای مجازی! هنوز پسر بابا  ،بیشتر وقتش رو به خواب و خوردن شیر وبقیه وقتش رو  هم...
23 خرداد 1393
1